روش هاي تشخيص جرايم قابل گذشت روش هاي تشخيص جرايم قابل گذشت
تفكيك جرايم قابل گذشت از اهميت ويژه اي برخوردار است . زيرا بر اين جرايم آثار حقوقي مترتب است. براساس قانونگذاران كشورهاي مختلف دوروش احصاي قانوني وضابطه مندي را ارائه مي دهند
در روش احصايي ، قانونگذار اصل را بر غير قابل گذشت بودن همه جرايم قرار داده ، مگر اين كه به قابليت گذشت جرم ر قانون تصريح شده باشد . با اين روش قضات واصحاب دعوا در تشخيص اين دو دسته از جرايم ، دچار ابهام نمي شوند.
در روش ضابطه مندي ، مقنن ضوابط وملاك هايي را براي تشخيص جرايم قابل گذشت پيش بيني مي كند. در اين شيوه ، به لحاظ عدم تصريح قانوني ، قضات ودادرسان در عمل ودر تعيين مصداق خارجي اين نوع جرايم وتفكيك آنها ، دچار مشكل شده وبعضاً قانون را با توجه به دهنيت ها وبرداشت هاي خود مورد تفسير گوناگون قرار مي دهند.
قانونگذار اسران در جرايم مستوجب حد ، قصاص وديه از شيوه ضابطه مندي استفاده نموده ودر بخش تعزيرات ومجازات هاي بازدارنده از روش احصايي بهره جسته است . دليل اثبات اين ادعا د مقاد ماده 105 درخصوص حدود و قصاص وديات ومفاد ماده 727 در مورد جرايم مستوجب تعزير وبازدارنده است . ماده 105 با ورود دو مفهوم حق الله وحق الناس در قلمرو امور كيفري ، اين معيار را ارائه نموده كه در جرايم داراي جنبه حق اللهي ، مجازات مجرم متوقف به درخواست كسي نيست ، در حالي در حق الناس ، مطالبه حد متوقف به درخواست صاحب حق است. پس لزوم مطالبه حق توسط شاكي ، يكي از معيارهاي تشخيص حق الناس از حق الله است . معيار ديگر در مواد 81، 125، 132، 182، 194وبند 5ماده 200 قانون مجازات اسلامي ذكر شده است. براساس اين ضابطه حق الله با توبه مرتكب ساقط مي شود ، در حالي كه حق الناس اين ويژگي را ندارد.
ضابطه ديگر در تفكيك حق الله از حق الناس اين است كه حق الله باعفو متضرر از جرم ساقط نمي شود (ماده 192) ، در حالي كه حق الناس با گذشت مجني عليه ساقط مي شود ( بند 3 ماده 161 ) در كتب فقهي ضوابط ديگري نيز در تشخيص حق الله از حق الناس ذكر شده ، مانند عدم پذيرش شهادت بر شهادت در حق الله .
ملاك هاي ذكر شده ناظر بر جرايم حق الله وحق الناس محض مي باشد ، اما گاه جرايم دو جنبه اي هستند. در اين قبيل موارد اگر جنبه حق الله برحق الناس غلبه داشته باشد ، حكم حق الله بر حق الناس غلبه داشته باشد . حكم حق الله محض جاري بوده وجرم ارتكابي غير قابل گذشت قلمداد مي شود ، اما اگر جنبه حق الناسي غالب باشد ، حكم حق الناس جاري شده وجرم قابل گذشت محسوب مي گردد.
باتوجه به مراتب فوق ديدگاه قانونگذار ايران در جرايم مستوجب حد ، قصاص وديه بر روش ضابه مندي استوار است ، اما در جرايم مستوجب تعزير ومجازات بازدارنده ، با وضع ماده 727 قانون مجازات اسلامي از روش احصاء قانوني بهره جسته است. علاوه بر ماده 727 ، در بعضي قوانين پراكنده نيز مقنن به شيوه احصايي تمسك جسته كه از آن جمله مي توان به جرايم موضوع مواد 23 ، 24 و 25 قانون حمايت مؤلفان ومنصفان وهنر مندان مصوب 1348 اشاره كرد كه به موجب ماده 31 همان قانون ، قابل گذشت اعلام شده است . در جرايم موضوع مواد 608 ( توهين ) و632 ( امتناع از دادن طفل ) با اعلام گذشت شاكي ، تعقيب يا اجراي مجازات موقوف مي شود . جرايم مندرج درماده 727 يا فقط داراي جنبه خصوصي بوده كه در اين صورت با گذشت شاكي خصوصي وبه استناد بند 2 ماده 6 قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي وانقلاب در امور كيفري ، تعقيب واجراي مجازات موقوف مي شود ، يا جرايم مذكور علاوه بر جنبه خصوصي ، داراي جنبه عمومي نيز مي باشند ، كه بديهي است در اين حالت گذشت از موجبات تخفيف مجازات باشد . مورد اخير در ماده 22 قانون مجازات اسلامي تعيين تكليف شده ونياز به درج مجدد در ماده 727 نبوده است . از طرفي بعضي از جرايم موضوع ماده 727 مانند تخريب اثار فرهنگي ، فقط داراي جنبه عمومي بوده وذكر آنها در ماده 727 فاقد وجاهت است.
بنابراين در توجيه ماده 727 بايد گفت كه مقنن با وضع اين ماده در مقام احصاء جرايم قابل گذشت بوده ، النهايه بي دقتي در نحوه نگارش وعدم رعايت معيارهاي تفكيك جرايم داراي جنبه خصوصي از ساير جرايم ، موجب بروز اين ايراد شده است .
نتيجه :
سياست جنايي مقنن در نحوه برخورد با جرايم قابل گذشت از غير قابل گذشت در بخش جرايم مستوجب تعزير ومجازات بازدارنده ، نامشخص ومبهم بوده وشايسته است قانونگذار با دقت لازم در شناسايي وتفكيك جرايم قابل گذشت از غير قابل گذشت ، نسبت به اصلاح قانون اقدام نمايد.
سياست جنايي مقنن در نحوه برخورد با جرايم قابل گذشت از غير قابل گذشت در بخش جرايم مستوجب تعزير ومجازات بازدارنده ، نامشخص ومبهم بوده وشايسته است قانونگذار با دقت لازم در شناسايي وتفكيك جرايم قابل گذشت ، نسبت به اصلاح قانون اقدام نمايد.منبع: نشريه پيام آموزش
نظرات شما عزیزان:
: مرتبه